دیدار یهویی از باغ وحش
امروز صبح تا صدای تایمر گوشی بابایی بلند شد شما هم از خواب بلند شدی و هرجور که بود نذاشتی بابایی بره سر کار و بابایی هم از خدا خواسته زنگ تایمر خاموش کرد و یه اس ام اس هم به همکار زد که آقا ما امروز تشریف نمیاریم و خوابید صبح ساعت نه که همگی از خواب بلند شدیم بابایی یه کارت نیم بهای پارک ارم و تحویل ما داد و گفت امروز بریم باغ وحش چون ایلیا جون ما تا حالا باغ وحش نرفته ,ما هم از خدا خواسته بعد از خوردن یه صبحانه خیلی خوشمزه سه نفری شال و کلاه کردیم و چون به هوای پاییز هم هیچ اعتمادی نیست لباس گرم و کلی خوراکی برداشتیم و راهی مترو شدیم تا ایلیا جون که عاشق قطار کمی قطار سواری کنه.از ایستگاه متروتا درب ورودی ...
نویسنده :
مامانی و بابایی
13:42